فلسفه زیست محیطی
يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۵۶ ب.ظ
بسیاری از فلاسفه بر این باورند که سنتهای اخلاقی به اندازهی کافی به وضعیت اخلاقی حیوانات نپرداختهاند. پیتر سینگر که از مهمترین سخنرانان معاصر دربارهی وضعیت اخلاقی حیوانات است، در سال ۱۹۷۵ کتاب آزادی حیوانات
را نوشته است. بااینحال، چگونگی تعمیم دادن نظریههای بنتام یا سینگر به
طبقههای مختلف زندگی حیوانات، مسائل زیادی را در رابطه با روانشناسی
حیوانات مطرح میکند. بسیاری بر این باورند که میمونهای بزرگجثه که از
لحاظ ژنتیکی به انسانها بسیار نزدیکاند، سزاوار قوانینی اخلاقی و برابر
انسانها هستند، درحالیکه مگسها، پشهها، مورچهها و باکتریها اینطور
نیستند. آلبرت شوایتزر در سال ۱۹۲۳، در کتاب فلسفهی تمدن
از نظریهی «احترام به زندگی» دفاع میکند. او استدلال میکند که همهی
موجودات زنده سزاوار احتراماند و هیچکس نباید حشره و حتی گیاهی را از بین
ببرد، اگر میتواند از این کار اجتناب کند. این گسترش ملاحظات میتواند تا
حدی مشکلساز باشد و با این مسئله در تناقض است که شرایط زندگی ما، به
عنوان موجوداتی بیولوژیکی به قیمت زندگی سایر گونههاست. شوایتزر برای حل
این مشکل میگوید که ما در صورتی که لزومی نباشد، نباید موجود زندهای را
بکشیم. از طرفی، برخی از طرفداران محیطزیست و سازمانهای زیستمحیطی همیشه
به قسمت اخلاقی قضیه توجه ندارند که باعث زیر سؤال بردن الگوهای طبیعی و
تکاملی میشود. این مسئله مخالفت آنها با فلسفههای ضدشکار و ماهیگیری را
توضیح میدهد که در مباحث بومشناختی و حفاظتی توجیهی ندارند.
برخی از طرفداران محیط زیست میخواهند که انسان را به عنوان جزئی از
طبیعت تعریف کنند که مانند سایر موجودات زنده عمل میکند، اما در عینِ حال،
تلاش میکنند تا اعمال ما را که تهدیدی برای محیطزیست بهشمارمیروند،
محدود کنند. بااینحال، مثلاً سگهای آبی آببندهایی میسازند که باعث
خرابی زیستگاه جانوان دیگر میشود و همهی موجودات زنده پسماند خود را در
طبیعت دفع میکنند. این مسئله این پرسش را به وجود میآورد که مرزهای
محدودکننده برای دخالتِ درستِ ما در طبیعت دقیقاً کجاست؟ خود طبیعت هم
پاسخی قطعی برای این پرسش ندارد.
مشکلی دیگر در رابطه با درنظرگرفتنِ انسان به عنوان جزئی از طبیعت و در عین
حال قائل شدن حقوق و مسئولیتهایی خاص برای او، این نکته است که ما باید
از سایر گونهها حفاظت کنیم. خود طبیعت گونههای زیادی را در طول سالها از
بین برده است، همچنین برخی گونهها نمیتوانند همزمان با هم وجود داشته
باشند. افزون بر این به نظر میآید که اگر قرار باشد که حیوانات بزرگجثه
در آینده وجود داشته باشند، وجود آنها به خاطرِ آن است که انسانها از
زیستگاه آنها محافظت کردهاند. این نکته باعث میشود که ما به عنوان یک
ناظر، نه صرفاً موجوداتی بیولوژیک که بر اساس الگوی تکامل خود عمل میکنند،
در طبیعت حضور داشته باشیم. اما اگر انسانها مسئول نجات گونههای دیگر
باشند، به نظر میرسد که نقشی بسیار خاص در طبیعت را به عهده گرفتهاند؛
نقشی غالب در نظام زیست-محورِ برابرانه.
- ۹۸/۰۵/۲۰