اقتصاد ایرانی

آخرین نظرات
  • ۲۷ آبان ۹۸، ۱۰:۱۳ - پوریا قلعه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رودبار» ثبت شده است

۱۵
مهر

نام شهر منجیل پیش از ظهور اسلام مانگیل بوده‌است. اما من، مان و ما پسوندهاوپیشوندهای مکانی هستند. در زبان پهلوی مانیشن (manishn) یعنی خانه، مسکن و من (man) یعنی خانه و مانیشنیه (manishnih) یعنی زندگی. منجیل یا منگیل یعنی "محل سکونت گیل‌ها" برداشته شده‌است.
نام منجیل به خاطر ویژگی‎های خاص خود در اکثر کتب تاریخی و سفرنامه های متعدد به چشم می‎خورد. این ویژگی‎ها یعنی وجود بادهای شدید، جلگه سبز و خرم درختان زیتون، قرار گرفتن در کنار سه رود اصلی: قزل اوزن، شاهرود، سفید رود.

در دوره قاجاریه و پیش از آن در سفر نامهها و کتب تاریخی از منجیل به عنوان قریهای یاد میشود که در جنوب شرقی قریه رودبار و شمال قریه لوشان قرار گرفته است.

برنامه قله آسمانسرا به صورت 2 روزه برگزار شد به این صورت که استارت کار از سیدخندان زده شد. بنده هم مثل همیشه خوشحال از اینکه 2 روز تو جنگل هستیم.  این برنامه یک ویژگی خاصی که با برنامه های قبلی گروه یاران داشت هم برای بنده و هم بقیه بچه این بود که یک مهمان ویژه داشتیم، البته یک مهمان دیگر هم بود که به من نگفته بودند و از دیدن این خانم بسیار خوشحال شدم.

طبق هماهنگی که سرپرست برنامه انجام داده بودند، قرار بود ساعت   زیر پل سیدخندان سوار ماشین شویم و بقیه بچه ها را هم بین راه سوار کنیم که آن هم برای خودش داستانی داشت.

به هرحال قسمت خوب این برنامه این بود که مهمان تازه وارد که قبلا با هم آشنایی داشتیم شوکا خانم سگ آقا فرید بود و حالا قسمت سوپرایز شدن بنده این بود که آزاده جان نیز سگ دوست شون رو که از نژاد هاسکی بود، نیز آورده بودند.

خلاصه این شوکا خانم با نمو خانم رابطه خوبی نداشت و به او حسودی می کرد، حالا فکر کنید این دو نفر یکی ته ماشین و یکی هم جلو ماشین نشسته و من هم که عاشق سگ ها هستم، حالا هر شکل و هر نژادی که باشه مهم نیست.

داستان مسافران بین راهی این بود که قرار بود پوریا که پسر من در گروه هستند نرسیده به برج میلاد سوار بشه ولی آنقدر مشغول این دو تا دلبر بودیم که به کل یادمون رفت و باز برگشتیم و پوریا را سوار کردیم و بعد هم عموقدرت و بهار خانم را سوار کردیم و راهی قزوین شدیم که از آنجا به منجیل برویم.

طبق هماهنگی قبلی که با راننده انجام شده بود به روستای هرزویل رسیدیم و از سرو تاریخی حرکت به سمت رودبار را شروع کردیم. در بین راه درختان انار جنگلی به چشم می خورد که بسیار شیرین و خوشمزه بود.

اگر بخواهیم مسیر را تا قله آسمانسرا به 3 بخش تقسیم کنیم، بخش اول مسیر مرتع بود و شیب زیادی داشت بخش دوم جنگلی بود و بخش پایانی تا قله نیز مرتع و چمنزار بود و هر کدام از اینها زیبایی خاص خودش را داشت.

بعدازظهر روز اول طبق اعلام هواشناسی بارانی بود و روز دوم از صبح تا بعدازظهر نیز بارانی بود به طوری که از سر تا پا لباسها خیس بود.

با چند کیلومتر پیمایشی که کردیم به چشمه رسیدیم که در نزدیکی یک گوسفندسرا بود و شب را در همان جا چادر زدیم. در هنگام شب رد و برق و باران به صورت تگرگ می زد که باعث شد نمو که در چادر ما خوابیده بود بترسد چون اولین باری است که در طبیعت می خوابد. به هرحال صبح شد و همه قبراق و سرحال صبحانه را خوردیم و به سمت قله آسمانسرا رفتیم. در این میان باران به صورت نم نم میبارید ولی با چند ساعتی پیمایش در زیر همین باران تا خود قله خیس شدیم. بعد از صعود هیجان انگیز به همراه شوکا و نمو به سمت رودبار سرازیر شدیم.

در این میان به دو کمپ جداگانه از طبیعت گردها رسیدیم و با وجود مه غلیظی که وجود داشت باز به راه خود ادامه دادیم تا به یک برکه رسیدیم و بعد از گرفتن عکس های تکی به سمت جنگل روانه شدیم. به خاطر بارش باران بعضی از بچهها انرژی شان را از دست داده بودند، به خصوص شوکا که بسیار خسته شده بود، برای ناهار در جنگل متوقف شدیم و املت ننه عباس را که بسیار خوشمزه است خوردیم که باعث شد بچهها انرژی از دست رفته شان جبران شود.

در آخر برنامه ماشین به جای اینکه به سمت روستای مورد نظر ما بیاید به یک روستای دیگر رفته بود و ما مجبور بودیم چند ساعتی پیاده روی کنیم تا به محل مورد نظر برسیم و در آخر ماشین نیز رسید و ما خسته ولی با انرژی مضاعف برای هفته آینده به سمت تهران حرکت کردیم.